اصل نگارش این کتاب در مورد اشخاص است که از ابتدای اسلام ،اصحاب ،اهل بیت و بسیاری از تابعین یا افرادی که در منابع اسلامی نامی از آنها آمده را در این کتاب بررسی و نقد می کند واگر حدیثی در فضیلت این افراد وجود داشته باشد بیان می شود چون پیدا کردن این روایت در این کتاب مشکل است من ابتدا به قسمتی از کتاب رفتم که در مورد حضرت فاطمه است،در این قسمت این عالم بزرگوار فقط از فضایل ایشان  حدیث آورده ازجمله از زبان حضرت عایشه در مورد خصوصیات حضرت فاطمه آمده است:

مَا رَأَيْتُ أَحَداً كَانَ أَشْبَهَ كَلاَماً وَحَدِيْثاً بِرَسُوْلِ اللهِ -صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ- مِنْ فَاطِمَةَ، وَكَانَتْ إِذَا دَخَلَتْ عَلَيْهِ قَامَ إِلَيْهَا، فَقَبَّلَهَا، وَرَحَّبَ بِهَا، وَكَذَلِكَ كَانَتْ هِيَ تَصْنَعُ بِهِ.

من کسی راندیدم که از نظر کلام وصحبت به پیامبر صل الله علیه وآله وسلم  شبیه تر باشد وقتی فاطمه پیش پیامبر می آمد پیامبر برمی خواست و....

وبعد احادیثی از چند نفر آورده که چند ماه بعد از پیامبر وفات کردند  و دیگر اینکه حدیثی آورده که در صحیح مسلم وبخاری هم آمده وآن داستان اینکه حضرت علی می خواست از دختر ابوجهل خواستگاری کند که حضرت فاطمه ناراحت می شود و این قضیه را پیش پیامبر مطرح می کند که پیامبر هم ناراحت شده و:

فَقَامَ رَسُوْلُ اللهِ -صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ- فَسَمِعْتُهُ حِيْنَ تَشَهَّدَ، فَقَالَ: (أَمَّا بَعْدُ: فَإِنِّي أَنْكَحْتُ أَبَا العَاصِ بنَ الرَّبِيْعِ، فَحَدَّثَنِي، فَصَدَقَنِي، وَإِنَّ فَاطِمَةَ بِضْعَةٌ مِنِّي، وَأَنَا أَكْرَهُ أَنْ يَفْتِنُوْهَا، وَإِنَّهَا -وَاللهِ- لاَ تَجْتَمِعُ ابْنَةُ رَسُوْلِ اللهِ وَابْنَةُ عَدُوِّ اللهِ عِنْدَ رَجُلٍ وَاحِدٍ).

فَتَرَكَ عَلِيٌّ الخِطْبَةَ.  خلاصه اینکه پیامبر می فرمایند: بدانيد كه من يكى از دخترهايم را به نكاح ابوالعاص بن ربيع درآوردم و او در گفته و وعده‌هايش به من صادق بود، به حقيقت فاطمه جزئى است از من، من دوست ندارم كه او را ناراحت كنند قسم به خدا دختر پیغمبر خدا با دختر دشمن خدا در نكاح يك مرد جمع نخواهند شد. (وقتى كه على ديد پیغمبر ناراحت است) خواستگارى دختر ابو جهل را دنبال نكرد». 

وبعد در مورد پسران ودختران حضرت فاطمه صحبت های آورده که:

وَكَانَ لَهَا مِنَ البَنَاتِ: أُمُّ كُلْثُوْمٍ؛ زَوْجَةُ عُمَرَ بنِ الخَطَّابِ، وَزَيْنَبُ؛ زَوْجَةُ عَبْدِ اللهِ بنِ جَعْفَرِ بنِ أَبِي طَالِبٍ.

که در اینجا از دختران حضرت فاطمه می گوید که یکی ام کلثوم  همسر عمر بن خطاب دیگری زینب همسر عبدالله بن جعفربن ابیطالب

پس این روایت ساختگی کجاست که فکر دوست عزیز ما را مشغول کرده ؟؟؟؟ داستان از این قرار است که وقتی امام ذهبی به شرح حال یکی از محدثین به نام :

349 - ابْنُ أَبِي دَارِمٍ أَبُو بَكْرٍ أَحْمَدُ بنُ مُحَمَّدٍ الشِّيْعِيُّ:

بعد در شرح حال ایشان می نویسد که ایشان  نه یک شیعه بلکه رافضی اهل کوفه بوده اند واحادیثی بر علیه بسیاری از صحابه جعل می کرده:

كَانَ مَوْصُوَفاً بِالحِفْظِ وَالمعرفَةِ إِلاَّ أَنَّهُ يترفَّض، قَدْ أَلَّفَ فِي الحطِّ عَلَى بَعْض الصَّحَابَة، وَهُوَ مَعَ ذَلِكَ لَيْسَ بِثِقَةٍ فِي النَّقْل

ومیفرماید سخن ایشان هیچ سند ومدرکیتی ندارد وامام ذهبی قول حاکم را هم آورده در مورد او:

قَالَ الحَاكِمُ:هُوَ رَافضي، غَيْرُ ثِقَةٍ.

بعد امام ذهبی به دو روایت موضوع در مورد ایشان می پردازد یکی همین روایت ساختگی شهادت حضرت فاطمه است:

وَقَالَ مُحَمَّدُ بنُ حَمَّاد الحَافِظ:كَانَ مُسْتَقِيْمَ الأَمْر عَامَّة دَهْره، ثُمَّ فِي آخر أَيَّامه كَانَ أَكْثَرَ مَا يُقرأُ عَلَيْهِ المَثَالب، حَضَرْتُه وَرَجُل يَقْرأُ عَلَيْهِ أَنَّ عُمر رفَسَ فَاطِمَة حَتَّى أَسقطتْ محسّناً.

پس دوست گرامی:

بساری از افراد متاسفانه بدون رعایت کردن اصل امانت سخن بزرگان اهل سنت را اینگونه تحریف می کنند

سخن اینجاست چــــــــــــــرا از بیان اصل ماجرا می ترسند؟؟؟؟

با این کارها چه چیزی را می خواهند ثابت کــــــــــــــــــــــنند؟؟؟

آیا این افراد به قیامت اعتقاد دارند؟؟؟؟ اگر اعتقاد دارند پس چرا  اینگونه باعث تفرقه و ایجاد شبهه بین مسلمانان می شوند؟؟؟

پس دوست گرامی کم نیستند افرادی که تمام فکر،دین وذهنشان دشمنی با اصحاب وخلفای راشدین بوده به جای پرداختن به اتحاد میان مسلمانان فقط دنبال کتب اهل سنت هستند تا روایتی را ناقص و قیچی کنن سپس خوانندگانشان را اینچنین به شبهه افکنند

نتیجه گیری را به خود شما می سپارم

حسبناالله ونعم الوکیل